تصدیق. [ ت َ ] ( ع مص ) راستگوی داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). راستگو داشتن و راست پنداشتن. ( غیاث اللغات ). راست گردانیدن و باور داشتن و با لفظکردن مستعمل. ( آنندراج ). ضدتکذیب. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : اگر کسی از آن اعلام دهد بضرورت او را بر آن تصدیق باید داشت. ( کلیله و دمنه ). و آن این است که یاد کرده می آید، ضایع گردانیدن فرصت... و تصدیق اخباری که محتمل صدق و کذب باشد. ( کلیله و دمنه ). سزاوار تصدیق و تحسین بود. ( گلستان ). عیسی نتوان گشت به تصدیق خری چند.صائب. || ( اِ ) گواهی و جوازی که دلیل مهارت و خبرگی و یا آمادگی و عدم آمادگی شخصی در انجام کاری باشد از مرجع صلاحیتدار. - تصدیق رانندگی ؛ تصدیقنامه یا گواهی نامه ای که شخص را در رانندگی اتومبیل ، موتوسیکلت و جز آن مجاز میسازد و مرجعرسمی صدور آن اداره راهنمایی و رانندگی است و اشخاص واجد شرایط پس از گذراندن امتحانات لازم بدریافت آن نائل میگردند. - تصدیق شش ابتدایی ؛ گواهینامه خاتمه تحصیل شش ساله ابتدایی است. و رجوع به تصدیقنامه شود. - تصدیق طبیب ؛ شهادت طبیب. ( ناظم الاطباء ). گواهی و یا تصدیقنامه ای است مشعر بر بیماری و یا صحت و سلامت شخص. چنانکه پیش از ازدواج زن و شوی باید هر یک از طبیب جواز یا تصدیق صحت مزاج و آمادگی برای این عمل را دریافت دارند وگرنه محاضر رسمی از جاری ساختن صیغه نکاح خودداری خواهند کرد. و یااگر شخصی مکلف باشد در وقتی معین در محکمه یا مرجع دیگری مانند جلسه امتحان حاضر گردد و به علت بیماری قادر به حضور در آن محکمه یا مرجع رسمی نباشد، بایدطبیب معتمدی بیمار بودن و عدم آمادگی او را در حضوردر آن محکمه تصدیق نماید. و ارائه این تصدیق طبیب از وی رفع مسئوولیت خواهد کرد. - تصدیق متوسطه ؛ گواهینامه گذراندن و خاتمه دادن به تحصیلات شش ساله متوسطه است. دیپلم متوسطه. و رجوع به دیپلم و تصدیقنامه شود. - تصدیق مدرسی ؛ تصدیقی است که صلاحیت دارنده تصدیق را در تدریس علوم معقول و منقول و مقدمات آن از ادبیات ( صرف ، نحو، معانی بیان و منطق ) را گواهی میکندو مرجع صدور این تصدیق وزارت آموزش و پرورش است. و رجوع به تصدیقنامه شود. || ( مص ) دویدن وحشی و التفات نا کردن آن وقتی که حمله آورند بر وی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || زکوة گوسفند وجز آن به صدقه شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). صدقه بستدن. ( زوزنی ). صدقات گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). صدقه گرفتن ، مصدق کمحدث صدقات گیرنده نعت است از آن. ( آنندراج ). || ( اِمص ) ( اصطلاح منطق ) در علم منطق تصور با حکم باشد، چنانکه گویی زید نویسنده است یا نویسنده نیست. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). عبارت است از صورت حاصل در ذهن با حکم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). تصدیق عبارت از اذعان به نسبت میان امور است و در هر تصدیقی بنابر مشهور سه تصور لازم است : 1 - تصور موضوع. 2 - تصور محمول. 3 - تصور نسبت میان موضوع و محمول. بعضی از محققان متعلق اذعان را نسبت حکمیه نمی دانند بلکه «وقوع و لاوقوع » میدانند و بنابر آن تصدیق را مرکب از چهار جزء میدانند و در این که این اجزاء شرط تصدیق میباشند یا شطر، نیز اختلاف است ، بعضی تصدیق را امری بسیط میدانند و آن همان حکم بوقوع و لاوقوع است و اجزاء را شرط حصول اذعان به وقوع و لاوقوع میدانند. و بعضی دیگر میگویند اجزاء شطرند و تصدیق مرکب از آن اجزاء است. ( فرهنگ علوم عقلی تألیف دکتر سجادی ص 163 ). و رجوع به اساس الاقتباس چ مدرس رضوی صص 240 - 344 و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
فرهنگ معین
(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) باور کردن ، به راست و درست بودن مطلبی گواهی دادن .
فرهنگ عمید
۱. به راستی و درستی امری گواهی دادن، باور کردن. ۲. (اسم ) گواهی نامه، جواز. ۳. (منطق ) حکم کردن بر تصوری که در ذهن است.
فرهنگ فارسی
راست ودرست دانستن، براستی ودرستی امری گواهی دادن ۱ -( مصدر ) باور کردن براست داشتن بدرستی چیزی اقرار کردن مقابل تکذیب . ۲ - ( اسم ) باور داشت باور . ۳ - حکم کردن برتصوری که در ذهن دارند . جمع : تصدیقات .
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:گواهی نامه تصدیق (منطق). رجوع شود به:تصور
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی تَصْدِیقَ: راستی چیزی را تأیید کردن - راست پنداشتن معنی مُّصَدِّقٌ: تصدیق کننده معنی لَوْلَا تُصَدِّقُونَ: چرا تصدیق نمی کنید - چرا باور نمی کنید معنی یُصَدِّقُونَ: باور دارند - تصدیق می کنند معنی یُصَدِّقُنِی: مرا تصدیق می کند معنی مُصَدِّقِینَ: تصدیق کنندگان - باور دارندگان معنی صَدَّقَ: تصدیق کرد - راست بودن سخنی را تأیید کرد معنی صَدَّقَتْ: تصدیق کرد - راست بودن سخنی را تأیید کرد معنی صَدَّقْتَ: تصدیق کردی ( در عبارت "صَدَّقْتَ ﭐلرُّؤْیَا "یعنی خوابت را تحقق دادی و فرمان پروردگارت را اجرا کردی) معنی مَّثَانِیَ: به هم مرتبط (ظاهرا مثانی جمع مثنیه - به فتح میم - یعنی اسم مفعول از ماده ثنی باشد که به معنای برگرداندن و تغییر جهت (شکستن) باشد ، همچنانکه در جای دیگر قرآن آمده : یثنون صدورهم و آیات قرآنی را از این رو مثانی نامیده که بعضی مفسر بعضی دیگر است و وضع آ... معنی مُهَیْمِنُ: فائق و مسلط بر شخصی و یا چیزی (هیمنه چیزی بر چیز دیگر این است که آن شیء مهیمن بر آن شیء دیگر تسلط داشته باشد ، البته هر تسلطی را هیمنه نمیگویند ، بلکه هیمنه، تسلط در حفظ و مراقبت چیزی و تسلط در انواع تصرف در آن است به عبارت دیگر علاوه بر حفظ و مراقب... معنی بَیْنَ یَدَیَّ: پیش از من (در اصل "یدین"بوده که چون مضاف واقع شده نون آن حذف گردیده است . برای کلمه ید معانی زیادی غیر از دست ذکر کردهاند ، و لیکن باید دانست که این کلمه دارای چند معنا نیست بلکه تنها به معنای دست است و در سایر معانی بطور استعاره بکار میرود . چون آن ... معنی بَیْنَ یَدَیْهِ: پیش از خود (در اصل "یدین"بوده که چون مضاف واقع شده نون آن حذف گردیده است . برای کلمه ید معانی زیادی غیر از دست ذکر کردهاند ، و لیکن باید دانست که این کلمه دارای چند معنا نیست بلکه تنها به معنای دست است و در سایر معانی بطور استعاره بکار میرود . چون آن... ریشه کلمه: صدق (۱۵۵ بار)
ویکی واژه
conferma باور کردن، به راست و درست بودن مطلبی گواهی دادن.