تصحیح

لغت نامه دهخدا

تصحیح. [ ت َ ] ( ع مص ) از بین بردن بیماری مریض. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) ( از اقرب الموارد ). در لغت از بین بردن بیماری از مریض است. ( از تعریفات جرجانی ). مصدر باب تفعیل و مشتق از لفظ صحت است که بمعنی ضد بیماری از بدن بیمار است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || درست کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). راست و درست کردن. ( غیاث اللغات ) : به تصرف صاحبدیوان رقعه ها عرض دادند و سلطان به تصحیح آن حال مثال فرمود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 366 ). || غلط گرفتن. غلطگیری کردن.غلطگیری در مطبعه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ): تصحیح کتاب ؛ از بین بردن افتاده های آن. ( از اقرب الموارد ). || درست گفتن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || در اصطلاح از بین بردن کسور واقعه بین سهام و افراد ( وارث ) است. ( از تعریفات جرجانی ). نزد علمای علم فرائض ، عبارت است از این که سهام ورثه را از کمترین عددی که ممکن باشد گیرند بنحوی که کسری به هیچیک از وارثان نیفتد. ( شریفی از کشاف اصطلاحات الفنون ). || نزد محدثان عبارت است از نوشتن کلمه «صح » بر کلامی که احتمال شک در آن رود. مانند آن که لفظی تکرار شود و حذف آن مکرر، اخلالی در آن کلام نرساند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) درست کردن ، صحیح کردن غلط های نوشته ای . ۲ - (اِمص . ) غلط گیری .

فرهنگ عمید

۱. اغلاط نوشته یا کتابی را گرفتن و آن را بی غلط کردن.
۲. صحیح کردن، درست کردن.

فرهنگ فارسی

صحیح کردن، درست کردن، بی غلطکردن کتابی
۱ -( مصدر ) درست کردن صحیح کردن غلطهای نوشته ای را درست کردن . ۲-کتابی را که ناسخان در آن تصرف کرده اند طبق قواعد بصورت اصل - یا نزدیک بدان - در آوردن . ۳ - ( اسم ) غلط گیری . جمع : تصحیحات .

فرهنگستان زبان و ادب

{correction} [مهندسی نقشه برداری] افزودن یک مقدار به یک کمیت یا کاستن از آن برای جبران انحراف های مشخص و غیرقابل صرف نظر در اندازه گیری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم