لغت نامه دهخدا
ترنی. [ ت َ رَن ْ نی ] ( ع مص ) پیوسته نگریستن به سوی محبوب خود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).
ترنی. [ ت ُ نا ] ( ع اِ ) کنیز و زن فاجرو حرامکار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ابن ترنی؛ لئیم و ناکس. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و یقال؛ ترنی و ابن ترنی، ولدالبغی. ( تاج العروس ). زن فاجره، زن زناکار: ابن ترنی؛ فرزند زن زناکار که پدرش معلوم نباشد. ( از متن اللغة ج 1 ص 395 ).
ترنی. [ ت ِ ] ( اِخ ) شهر و مرکز ولایتی است در ایالت اومبری ایتالیا که 84400 تن سکنه دارد. این شهر در حوالی آبشار ولینو واقع است و دارای کارخانه تصفیه فلزات میباشد.