تخمی. [ ت ُ ] ( ص نسبی ) که تخم گذارد: مرغ تخمی. || که برای کاشتن تخمهایش گذارند تا سخت درشت و رسیده شود: خیار تخمی. بادنجان تخمی. کدوی تخمی. || که برای فحل دادن به ماده نگاه دارند. که از او ماده آبستن کنند. مقابل اخته : اسب تخمی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ معین
(تُ ) (ص . ) ۱ - ویژگی حیوانی که از نژاد بهتر است و برای تولید مثل از آن استفاده می شود. ۲ - ویژگی گیاهی مناسب برای گرفتن تخم به منظور استفاده در کاشت بعدی (کشاورزی ). ۳ - (عا. ) به درد نخور، ساختگی ، بی فایده .
فرهنگ فارسی
که تخم گذارد : مرغ تخمی . یا که برای کاشتن تخمهایش گذارند تا سخت درشت و رسیده شود : خیار تخمی بادنجان تخمی کدوی تخمی .
ویکی واژه
ویژگی حیوانی که از نژاد بهتر است و برای تولید مثل از آن استفاده میشود. ویژگی گیاهی مناسب برای گرفتن تخم به منظور استفاده در کاشت بعدی (کشاورزی) به درد نخور، ساختگی، بی فایده. یعنی به درد نخور آشغال اصلا یه چیزی. کنایه از تخم بادمجان دارد و در مورد خیار چنبر بعنوان خیار تخمی نیز بکار میرود.