بی علاج

لغت نامه دهخدا

بی علاج. [ ع ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + علاج ) بی درمان.که چاره ندارد. که درمانش نشود. رجوع به علاج شود.

فرهنگ فارسی

بی درمان . که چاره ندارد . که درمانش نشود .

ویکی واژه

incurabile
inguaribile
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال لنورماند فال لنورماند فال راز فال راز فال تک نیت فال تک نیت