بهوش

فرهنگ عمید

= * بهوش بودن
* بهوش بودن: [مجاز] هوشیار بودن: بهوش بودم از اول که دل به کس نسپارم / شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم (سعدی۲: ۵۰۵ ).

فرهنگ فارسی

باهوش، هوشیار، باهوش باش
( صفت ) هوشیار باهوش .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم