حصان. [ ح ِ ] ( ع اِ ) اسب نر و نجیب که تخم آن عزیز دارند. ( منتهی الارب ). اسب نر. نریان. کریم. اسب نر و نیکو که نسل آن نگاهداشته شود. ( غیاث ). آیغر. گشن. گشن اسب. ج ، حصن. حصان. [ ح ُ ] ( ع ص ، اِ ) امراءة حصان ؛ زن پارسا یا شوهردار. زن نیکوکار و عفیفه. بشوی. متزوجه. مستوره. حاصن. حاصنة. ج ، حصانات ، حصن. || دره. یک دانه مروارید : بحصن حصین اندرم ار ز دست که بینند حصن حصینم حصان.مسعودسعد. حصان. [ ح َ ] ( اِخ ) نام موضعی در رمل میان دو جبل طی. ( معجم البلدان ). حصان. [ح َ / ح ِ ] ( اِخ ) نام کوهی از برقه از اعراض مدینه. و گویند نام کوهی خرد است بدانجا. ( معجم البلدان ).
۱. ویژگی زن پارسا و پاک دامن. ۲. ویژگی زن شوهردار. ویژگی اسب نجیب و قوی، اسب نر.
فرهنگ فارسی
( صفت ) اسب نجیب و نیرومند اسب نر اسب تکاور . نام کوهی از برقه از اعراض مدینه
فرهنگ اسم ها
اسم: حصان (دختر) (عربی) (تلفظ: hosan) (فارسی: حُصان) (انگلیسی: hosan) معنی: زن شوهردار پاکدامن، یک دانه مروارید
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] حَصان(به فتح حاء) به معنای زن عفیف و پاکدامن می باشد که عنوان یادشده در باب نکاح آمده است. ازجمله ویژگیها و امتیازاتی که در گزینش همسر باید مورد توجّه قرار گیرد حصان بودن او است.