جور کردن

لغت نامه دهخدا

جور کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) هر چیزی را جای مناسب خود قرار دادن. هر چیز را نزد متناسب خود جای دادن : جور کردن اجناس و امتعه ؛ کالاها و جنس های لازم و مناسب و هر چیز که مشتری خواهد را فراهم آوردن. || یک دست کردن. جدا کردن انواع به دسته ها. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به جور شود.

فرهنگ معین

(کَ دَ ) (مص م . ) یکسان کردن ، یکنواخت گردانیدن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) یکسان کردن یکنواخت گردانیدن چیزی را بدسته های شبیه و نظیر تقسیم کردن .
هر چیزی را جای مناسب خود قرار دادن هر چیز را نزد متناسب خود جای دادن .

ویکی واژه

abbinare
یکسان کردن، یکنواخت گردانیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم