جر زدن

لغت نامه دهخدا

جر زدن. [ ج ِ زَ دَ ] ( مص مرکب )در تداول عامه دغا و دغل و در قمار، انکار قرارداد یا باخته خود در قمار، نکول پس از قبول ، انکار پس از قراردادی بین الاثنین. ( یادداشت مؤلف ) :
جر بزنی جرنزنی برده ای
خوب رخی هرچه کنی کرده ای.ایرج میرزا.رجوع به جر شود.

فرهنگ معین

(جِ. زَ دَ ) [ ع . ] (مص ل . ) (عا. ) دبه درآوردن ، لجبازی کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر )۱- جر دادن پاره کردن چیزی مانند کاغذ و پارچه که در حین پاره شدن صدا بکند. ۲- بهانه در آوردن از اجرای تعهد و قول خود سرباز زدن . ۳- دبه در آوردن در بازی . ۴- انکار کردن حق دیگری را.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم