پریز

لغت نامه دهخدا

پریز. [ پ َ ] ( اِ ) فریاد. فغان. نعره :
از پریزت چنان بلرزد کوه
که زمین بومهن بلغزاند.حکیم علی فرقدی ( از جهانگیری ).|| بیدگیا. ( کازیمیرسیکی ) ( شلیمر ). || سبزه ای که در کنار جوی و رودخانه و تالاب و جائی که آب بسیار باشد بروید. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ جهانگیری ). || مخفف پرویزن. آردبیز. غربال.

فرهنگ معین

(پَ ) (اِ. ) فریاد، نعره .
(پِ ) [ فر . ] (اِ. ) وسیله ای برای اتصال دو شاخه برق ، تلفن ، سیم آنتن یا سیم زمین که در محل ثابتی روی دیوار نصب می شود و گاهی هم به صورت سیار است .

فرهنگ عمید

= پرویزن
= پروز
فریاد، نعره.
جای دوشاخۀ برق که به دیوار نصب می کنند و آن را به سیم برق اتصال می دهند.

فرهنگ فارسی

شعبه، رشته، لوله یاشیر آب، گیرک، جای دوشاخه برق
( اسم ) پرویزن

دانشنامه آزاد فارسی

پریز (Socket)
(یا: سوکت). اصلی ترین عامل در یک ارتباط شبکه ای۱. سوکت دراصل مانند یک کانال ارتباطی است که میان دو نقطه ایجاد شده و داده ها را ردوبدل می کند. ۲. بخشی از یک کانکتور که یک پریز را در خود جای می دهد. ۳. محلی واقع در مادربورد رایانه های شخصی که ریزپردازنده در آن قرار می گیرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم