خطر

لغت نامه دهخدا

خطر. [ خ َ ] ( ع ص ) خرامنده. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || ( ع اِ ) گله شتران. ج، اَخطار. || چهل شتر. ج، اَخطار. || دویست شتر. ( منتهی الارب ). ج، اَخطار. || پیمانه کلان برای غله. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( ازاقرب الموارد ). || هزار شتر. ج، اَخطار. || کمیز و سرگین که بر سرین شتر چسبیده باشد. خِطر. || ابر پراگنده در افق. || مشرف. یقال: انه لعظیم الخطر. ( منتهی الارب ).
خطر. [ خ َ ] ( ع مص ) دم جنبانیدن. ( منتهی الارب ). منه: خطر الفحل بذنبه خطراً؛ دم جنبانید آن گشن بچپ و راست. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). || برداشتن و زیر آوردن شمشیر. منه: خطر الرجل بسیفه خطراً؛ برداشت شمشیر را باری و زیر آورد آنرا بار دیگر. خطر برمحه؛ برداشت نیزه را باری وزیر آورد آنرا بار دیگر. ( منتهی الارب ). فخرج یخطر بسیفه؛ ای یهزه معجباً بنفسه متعرضا للمبارزه. ( از اقرب الموارد ). || جنبیدن نیزه و به اهتزاز درآمدن آن. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ). ذکر تک و الخطی یخطر بیننا. ( از اقرب الموارد ). || تبختر کردن یعنی برداشتن دستهارا باری و فروکردن آنها را بار دیگر. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) ( از لسان العرب ). منه: خطر الرجل فی مشیته؛ ای اهتز و تبختر؛ یعنی برداشت دستها را باری و فروکرد آنها را بار دیگر. || برداشتن و حرکت دادن دست بسوی آسمان هنگام دعا. منه: خطر با صبعه؛ ای حرکها. یقال: رایته یخطر باصبعه الی السماء؛ ای اذا حرکها فی الدعاء. ( از اقرب الموارد ). || حادث شدن حوادث. منه: خطرالدهر؛ حدثت حوادثه. ( از منتهی الارب ). || روشن شدن امری در فکر. منه: خطر له کذا؛ لاح فی فکره. || بوسواس شیطانی گرفتار شدن. منه: خطر الشیطان بین الانسان و قلبه؛ اوصل وسواسه الی قلبه. ( از اقرب الموارد ). || بیاد آوردن بعد از فراموشی. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). منه: خطرالامر بباله و علی باله و فی باله؛ بیاد آورد آن کاررا پس از فراموشی. ( از اقرب الموارد ). || گذر کردن امری بخاطر. ( منتهی الارب ). منه: خطر الشی ٔببالی؛ گذر کرد آن چیز بیاد من. ( از منتهی الارب ).
خطر. [ خ ِ ] ( ع اِ ) کمیز و سرگین که بر سرین شتر چسبیده باشد. خَطر. || گیاهی که بدان خضاب کنند. ( از منتهی الارب ). ج، اَخطار. || وسمه. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ازتاج العروس ). || شیر بسیارآب. ( از منتهی الارب ). || شاخ درخت. ج، اَخطار. || گله شتران. || چهل شتر. || دویست شتر. || هزار شتر. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(خَ طَ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - آنچه مایه هلاکت باشد. ۲ - بیم تلف شدن. ۳ - ارزش، شرف. ج. اخطار.

فرهنگ عمید

۱. آنچه مایۀ تلف شدن کسی یا چیزی است.
۲. [قدیمی] بلندی قدر و مقام، شرف، بزرگی: از خطر کردن بزرگی و «خطر» جویم همی / این مثل نشنیده ای کاندر خطر باشد «خطر» (امیرمعزی: ۳۳۳ ).
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] نزدیکی به هلاک.
۴. [قدیمی] خطا، اشتباه.

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) نزدیکی بهلاکت نزد یکی بدانچه تلف شدن کسی یا چیزی باشد. ۲ - بیم تلف شدن. ۳ - دشواری. ۴ - کار بزرگ. ۵ - بزرگی بلندی قدر. جمع: اخطار خطرات.
بلند قدر و بلند مرتبه گردیدن خطور

دانشنامه عمومی

خطر (آلبوم شکیرا). «خطر» ( به اسپانیایی: Peligro ) آلبومی از هنرمند اهل کلمبیا شکیرا است که در ۲۵ مارس ۱۹۹۳  ( ۱۹۹۳ - 03 - ۲۵ ) منتشر شد.
خطر (آلبوم مگادث). «خطر» ( به انگلیسی: Risk ) آلبومی از مگادث است که در ۳۱ اوت ۱۹۹۹  ( ۱۹۹۹ - 08 - ۳۱ ) منتشر شد.

ویکی واژه

pericolo
rischio
سژ (به فارسی)
آنچه مایه هلاکت باشد.
بیم تلف شدن.
ارزش، شرف.
اخطار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال انگلیسی فال انگلیسی فال تماس فال تماس فال چای فال چای