خدیج

لغت نامه دهخدا

خدیج. [ خ َ ] ( ع ص ، اِ ) بچه انداخته ناقه پیش از اتمام مدت حمل. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از معجم الوسیط ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || ناقه ای که پیش از مدت حمل زاده شده باشد. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ) ( از قاموس ) ( از لسان العرب ). || کودک. ( دهار ). || در تداول عامه فارسی زبانان خاصه زنان ،از اعلام زنان مخفف خدیجه است. رجوع به خدیجه شود.
خدیج. [ خ ُ دَ ] ( اِخ ) نام خادم هشام بن عبدالملک است. چون هشام یوسف بن عمر را از تعذیب خالد قشیری منع کرد، یوسف بن عمر از این امر سخت برآمد و کاتب خود را بنام قحدم بنزد هشام فرستاد. پس ازمکالمات هشام از مجلس برخاست و خارج شد و او را خدیج ، خادمش ، پیروی کرد. ( از الوزراء و الکتاب ص 41 ).
خدیج. [ خ ُ دَ ] ( اِخ ) ابن رافعبن عدی الانصاری الاوسی الحارثی والدرافع...بغوی و تابعان او، او را از جمله صحابیان آورده اند،از او حدیثی روایت کرده اند که وهمی است. طبرانی از طریق عاصم بن علی از شعبه از یحیی بن ابی سلیم روایت کرد و گفت : از عبایةبن رفاعه شنیدم که از جد خود نقل کرد و گفت : جد من چون مرد چهار چیز باقی گذارد. جاریه ای و ناضحی ( شتر آبکش ) و عبد حجامی و زمینی ، پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله و سلم درباره آنها چنین گفت : فی الجاریة نهی عن کسبها و قال فی الحجام ما اصاب فاعلفه الناضح و قال فی الارض ازرعها اودعها. در این حدیث بحث ها رفته است. در ناقلین یا منسوبان به این حدیث شک بسیار شده است و نیز درباره خدیج احادیث دیگری نقل شده است. رجوع به الاصابه ج 1 قسم 1 ص 106 شود.
خدیج. [ خ ُ دَ ] ( اِخ ) ابن سالم رجوع به خدیج بن سلامةبن اویس بن عمروبن کعب بن الفرات البلوی در این لغت نامه شود.
خدیج. [ خ ُ دَ ] ( اِخ ) ابن سلامه بن اویس بن عمروبن کعب بن الفرات البلوی حلیف بنی حرام بوده. بعضی او را: «ابن سالم بن اوس بن عمرو» و بعضی دیگر «ابن اوس بن سالم عمرو انصاری » آورده اند. کنیه او «اباشباث » است و موسی بن عقبه از او نام برده و او رااز کسانی آورده که عقبه ثانیه را دیده و طبری نیز چنین ذکر کرده است. ولی گفته او واقعه «بدر» و «احد» را ندیده است ابوموسی بتبعیت از ابن ماکولا در «خدیج » بر حسب اختلاف در نام پدر دو کس آورد یکی خدیج بن سلامه و دیگری خدیج بن سالم. ( از الاصابه قسم 1 س 106 ).

فرهنگ فارسی

بن سلامه بن اویس بن عمرو بن کعب بن الفرات البلوی حلیف بنی حرام بوده .

ویکی واژه

به زبان فارسی خدیجه، از نام‌های زنانه گویش بهاری. خدیج به معنی گوینده خوب، غیبت کننده خوب و نیکو است یعنی کسی که پشت سر انسان‌ها بدگویی نمی‌کند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم