لغت نامه دهخدا
رطل کشان صبح را نزل و نوای تازه بین
زخمه زنان بزم را ساز و نوای تازه بین.
خاقانی.
- بسازو نوا ؛ با ساز و آواز، با تار و طنبور :
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل بساز و نوا میفرستمت.حافظ.|| ایضاً، به اقسام آلات. مکمل. رجوع به ساز شود.