داغی

لغت نامه دهخدا

داغی. ( حامص ) صفت داغ. چگونگی و حالت چیز داغ.گرمی. سوزندگی : آب به این داغی برای حمام خوب نیست. || ( ص نسبی ) بداغ. داغ شده. نشان شده باآهن تفته. دارای داغ. || کنایه از معیوب است. ( آنندراج ). || در ترکیب «آتشین داغی » می نماید که ملتهب از شوق و خواهانی باشد :
روزی از راه آتشین داغی
سوی باغ من آمد آن باغی.نظامی.
داغی. ( اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور. واقع در 10هزارگزی جنوب نیشابور. جلگه و معتدل و دارای 121 سکنه است. آب آنجا از قنات و محصول آنجا غلات و شغل مردم آن زراعت و راه آن مالروست. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
داغی. ( اِخ ) دهی است از دهستان تکاب بخش ریوش شهرستان کاشمر. واقع در 27هزارگزی شمال باختری ریوش و 2هزارگزی جنوب مالرو عمومی ریوش. کوهستانی و معتدل و دارای 199 سکنه است ، آب آنجا از قنات و محصول آن غلات و میوه جات و شغل مردم آن زراعت و راه آن مالروست. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
داغی. ( اِخ ) ( النگ... ) نام محلی در پنج فرسنگی هرات. ( حبیب السیر چ خیام ص 310 و 651 ).

فرهنگ عمید

۱. [عامیانه] داغ بودن.
۲. (اسم ) [عامیانه] قطعۀ کهنه و فرسوده.
۳. (صفت نسبی، منسوب به داغ ) [قدیمی] دارای داغ (حیوان ).

فرهنگ فارسی

نام محلی در پنج فرسنگی هرات

دانشنامه عمومی

داغی (کوهسرخ). داغی روستایی از توابع شهرستان کوهسرخ بخش بررود در استان خراسان رضوی است و این روستا در دهستان تکاب قرار دارد و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ( ۷۶ خانوار ) ۳۲۵ نفر است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال اوراکل فال اوراکل فال چوب فال چوب