خلیده

لغت نامه دهخدا

خلیده. [خ َ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) در اندرون رفته. ( صحاح الفرس ). فرورفته. نفوذکرده. ( ناظم الاطباء ) :
هر ساعتش از غصه گلی تازه شکفته
وز غصه چو خارش همه در دیده خلیده.انوری. || فرورونده. نفوذکننده :
پر گرد باغ و بی بر شاخ و خلیده خاری
تاریک چاه و ناخوش زشت و درشت جایی.ناصرخسرو.|| سوراخ کرده. || گزیده. || سوراخ و جای فرورفتگی سوزن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(خَ دِ ) (ص مف . ) ۱ - فرورفته . ۲ - زخم شده .

فرهنگ عمید

۱. فرو رفته.
۲. آزرده: زواره بیامد خلیده روان / که امروز چون رفت بر پهلوان (فردوسی: ۲/۱۷۷ ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - فرو رفته . ۲ - زخم شده مجروح .

ویکی واژه

فرورفته.
زخم شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال احساس فال احساس فال پی ام سی فال پی ام سی فال احساس فال احساس