لغت نامه دهخدا
بخانه تو دگر از متاع بندر هجر
بیادبود روان می کنم قطار قطار.شرف الدین شفروه ( از آنندراج ).فراموشم شود از وعده ات ز آنگونه دست از پا
که بهر یادبودش رشته بر انگشت پا بندم.سنجر کاشی ( از آنندراج ).- مجلس یادبود ؛ مجلس تذکر : بمناسبت درگذشت سرکی ایوانویچ واویلوف مجلس یادبودی در محل انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی منعقد است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| چیزهایی را گویند که دوستان برای یکدیگر می فرستند، چنانکه گویی این برای آن است که یکدیگر را فراموش نکنند. ( آنندراج ). تحفه ای که کسی برای دوست خود می فرستد. ( ناظم الاطباء ) یادگار. یادگاری.