وریس

لغت نامه دهخدا

وریس. [ وَ ] ( ع ص ) ( ثوب... ) جامه رنگین. ورس. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). به ورس رنگ کرده. وریسه به همین معنی است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

= وُرس

فرهنگ فارسی

( اسم ) واحدمسافت معادل ۳۵٠٠ قدم یا ۱/٠۶ کیلومتر : از چارپاخانه هفت ورس دیگر که طی کردیم باز قراول خانه است و هفت ورس دیگر که طی کردیم دربین راه گنبد کوچکی بوند که خراب شده ...
جامه رنگین ورس

ویکی واژه

مهار شتر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم