هم بستر. [ هََ ب ِ ت َ ] ( ص مرکب ) همخواب. ( آنندراج ). ضجیع. مضاجع. ( یادداشت مؤلف ). همسر. هم بالین : ملک پنداشت کآن هم بستر او کنیزک شمع دارد شکّر او.نظامی.گل بر شاخسار سبز و تر هم بستر خار. ( جهانگشای جوینی ).
فرهنگ معین
(هَ. بَ تَ ) (ص . ) یار و رفیق بستر، زن و مرد که با هم در یک بستر بخوابند.
فرهنگ عمید
۱. کسی که با دیگری در یک بستر می خوابد. ۲. زن و مردی که با هم در یک بستر بخوابند.
فرهنگ فارسی
( صفت ) کسی که با دیگری دریک بستر بخوابد همخوابه . زن ومردکه باهم دریک بستربخوابند، دریک بستر
ویکی واژه
یار و رفیق بستر، زن و مرد که با هم در یک بستر بخوابند.