نیست

لغت نامه دهخدا

نیست. ( فعل ) نه هست. نه است. فعل منفی مفرد غایب. مقابل هست و است

فرهنگ معین

(مص مر. ) نابود، عدم.

فرهنگ عمید

۱. سوم شخص مضارع منفی از مصدر بودن.
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] عدم، نیستی.
۳. (اسم، صفت ) [قدیمی] نابود، ناپدید، معدوم.

فرهنگ فارسی

نابود، ناپدید، معدوم، ضدهست، نیستی، تباهی
۱ - نه است نه هست وجود ندارد: مقابل است هست (( و هیچ عقل را قوت اطلاع بر حقیقت او نیست. ) ) معدوم: (( آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد. ) ) ( مثنوی. نیک. ۳: ۱ ) جمع: نیستان: (( بما بر همه پیشدستی تراست همه نیستانیم و هست تراست. ) ) ( شاهنامه ) یا نیست و هست. ( هست و نیست ). یاهست و نیست. ۱ - موجود و معدوم. ۲ - سلب و ایجاد. ۳ - دار و ندار ثروت و فقر. یا نیست بودن. معدوم بودن: (( یا من آنگاه خود را هست کرده ام که هست بودم یا آنگاه که نیست بودم... و اگر گویی آنگاه هست کرده ام که نیست بودم این هم محال باشد. ) ) عدم نیستی: (( تا شب نیست صبح هستی زاد آفتابی چون او ندارد یاد. ) ) ( حدیقه. مد. ۱۹٠ در وصف پیغمبر صلی ا... علیه و آله ) یا نیست کمه نیست. ۱ - تاکید در معنی ( نیست ): (( همه جا را گشتم نیست که نیست. ) ) ۲ - دو نفی ( نیست ) معنی اثبات دهد یعنی ( حتما ) هست: (( روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست منت خاک درت بر بصری نیست که نیست. ) ) ( حافظ. ۵۱ )

دانشنامه عمومی

نیست ( به لاتین: Nesset ) یک شهرستان نروژ در نروژ است که در مور او رومسدال واقع شده است.
نیست ۱٬۰۴۶٫۳۲ کیلومترمربع مساحت و ۳٬۰۷۴ نفر جمعیت دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم