مغروس. [ م َ ] ( ع ص ) شجر مغروس ؛ درخت نشانیده شده بر زمین. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). کاشته. نشانده. برنشانده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : در دل عارفان حضرت تو صد نهال از محبتت مغروس.سنائی.- مغروس گرداندن ؛ مغروس گردانیدن. کاشتن. نشاندن : پنج هزار نخل خرمای خستویی از ولایت حویزه نقل کرده در محوطات خمسه مذکوره مغروس گرداند. ( مکاتبات رشیدی ). || ( اِ ) درخت. نهال : بر سر سرو زندپرده عشاق تذرو ورشان نای زند بر سر هر مغروسی.منوچهری.