معرکه گیر

لغت نامه دهخدا

معرکه گیر. [م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ ] ( نف مرکب ) آنکه هنگامه بازی را گرم کند چون کشتی گیر و طاس باز و سگ باز و میمون باز و مانند آن. ( آنندراج ). کشتی گیر و دیگر اهل بازی که در بازار مردم تماشایی را جمع کنند. ( غیاث ). ریسمان باز و شعبده باز. ( ناظم الاطباء ). هنگامه گیر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به معرکه گرفتن شود.

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) کسی که با انجام کارهایی مانند ریسمان بازی و تردستی مردم را سرگرم می کند.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه معرکه بر پا کند ( اعم از ریسمان باز حقه باز درویشی که شمایل انبیا و اولیا را نشان دهد ) .

ویکی واژه

کسی که با انجام کارهایی مانند ریسمان بازی و تردستی مردم را سرگرم می‌کند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال زندگی فال زندگی فال پی ام سی فال پی ام سی فال احساس فال احساس