لغت نامه دهخدا
آهک کافوروش اندوده بر آجر همی
خشت زرین را مطلا کرده ای گویی به سیم. ابن یمین ( دیوان چ باستانی راد، ص 130 ).یابوی ریسمان گسل میخ کن ز من
مهمیز کله تیز مطلا از آن تو.وحشی ( دیوان بافقی چ نخعی ص 288 ).فکندند گردان پی وهم و بیم
بر اسپان تازی مطلا کجیم.عبداﷲ هاتفی ( از آنندراج ).عمر عزیز را منما صرف ناکسان
حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی.قصاب کاشانی.چو عکسش دهد رز کف تاک را
مطلا کند قبضه خاک را.ملاطغرا ( از آنندراج ).