ره نشین

لغت نامه دهخدا

ره نشین. [ رَه ْ ن ِ ] ( نف مرکب ) گدای سر راه. ( از آنندراج ) ( از برهان ) ( از انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ) :
ای به درگاه تو قصه برسان صاحب رای
ره نشین سرکوی کرمت حاتم طی.انوری ( از انجمن آرا ).به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را
که صدر مجلس عشرت گدای ره نشین دارد.حافظ.صاحب غیاث اللغات این ترکیب را بکار برده است :طبیب ره نشین. || مردم غریب بی خانمان. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از آنندراج ). || مسافر و قاصدی که پیوسته در راه باشد. || دزد قطاع الطریق. || باج ستان. ( ناظم الاطباء )( برهان ). رجوع به راه نشین در همه معانی شود.

فرهنگ معین

(رَ نِ ) (ص فا. ) نک راه نشین .

فرهنگ عمید

= راه نشین

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه در کنار راه نشیند . ۲ - گدای سر راه . ۳ - بی خانمان . ۴ - غریب یا حکیم راه نشین . یا حکیم راه نشین متطببی که در کنار خیابانها مینشست و مردم را با دادن بعض حبوب مداوا میکرد .
گدای سر راه . یا مردن غریب بی خانمان .

ویکی واژه

نک راه نشین.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال انبیا فال انبیا فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال نوستراداموس فال نوستراداموس