لغت نامه دهخدا
دٔنو. [ دَ ءِ ] ( ص ) دنوتک ( پهلوی ) . در اوستا صفتی است گاو و اسب و شتر ماده را برای بازشناختن از نرآنان و صفتی که بازشناختن گاو و اسب و شتر نر بکار رفته «ارشن » است که در پهلوی «گوشن » و در فارسی صورت «گشن » بخود گرفته است و بمعنی نر بکار میرود. ( از فرهنگ ایران باستان تألیف آقای پورداود ص 253 ج 1 ).
دنو.[ دُ ن ُ و و ] ( ع مص ) نزدیک شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( دهار ) ( غیاث ). نزدیک آمدن. ( تاج المصادر بیهقی ). اِدّناء. ( المصادر زوزنی ). رجوع به ادناء شود.
دنو. [ دُ ن ُوو ] ( ع اِمص ) قرب. نزدیکی. ( آنندراج ) ( غیاث ). || خویشی و قرابت. ( منتهی الارب ).