قریحه

لغت نامه دهخدا

( قریحة ) قریحة. [ ق َ ح َ ] ( ع اِ ) اول آبی که از چاه برآید. || اول هر چیزی. || طبیعت مردم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). ج ، قرائح. ( منتهی الارب ). و این معنائی است مستعار. ( اقرب الموارد ): قریحةالانسان ؛ طبیعتهم التی جُبل علیها. ( بحر الجواهر ).

فرهنگ معین

(قَ حَ یا حِ ) [ ع . قریحة ] (اِ. ) طبع ، ذوق .

فرهنگ عمید

۱. استعداد.
۲. ادراک و قدرت طبیعی در آفرینش و درک آثار هنری.
۳. طبع و ذوق طبیعی در سرودن شعر و نویسندگی.
۴. [قدیمی] اول هر چیز.

فرهنگ فارسی

اول هرچیز ، قرائح جمع، طبع، ذوق، ادراک وقدرت طبیعی درگفتن شعروکتابت
( اسم ) ۱ - طبیعت طبع ۲ - ادراک اندر یافت ۳ - طبع شعر و نویسندگی : تا کسوتی زیبنده از دست باف قریحه خویش درو پوشم .جمع : قرایح ( قرائح ) قریحه خراشیدن . ( مصدر ) بقریحه خود فشار آوردن : متکلفی خاطر رنجانیده است و قریحت خراشیده .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم