غایله

لغت نامه دهخدا

( غایلة ) غایلة. [ ی ِ ل َ ] ( ع اِ ) لغتی در غائلة.دشواری. سختی. بدی. گزند. فساد. الشر و المهلکة. ( قطر المحیط ). ج ، غوائل : امیر یوسف مردی بودسخت بی غایله. ( تاریخ بیهقی ). بصلاح ملک او نزدیکتر باشد و از معرت فساد و غایلت عناد دورتر ماند. ( جهانگشای جوینی ). شائبه تکلف و سخنوری و غایله تصلف و مدح گستری. ( حبیب السیر ). || الداهیة. || و من العبد اباقه و فجوره. ( قطر المحیط ). || آنچه از حوض دریده باشد. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(یِ لِ ) [ ع . غائلة ] (اِ. ) ۱ - فساد، آشوب . ۲ - آسیب ، بلای ناگهانی .

فرهنگ فارسی

شروفساد، سختی وگزند، مهلکه، آشوب
( اسم ) ۱ - دشواری سختی بدی . ۲ - آسیب گزند بلای ناگهانی جمع : غوایل .

ویکی واژه

غائلة
فساد، آشوب.
آسیب، بلای ناگهانی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال انبیا فال انبیا فال کارت فال کارت فال ابجد فال ابجد