عینکی

لغت نامه دهخدا

عینکی. [ ع َ / ع ِ ن َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عینک. آنکه عینک به چشم زند. کسی که عادت به عینک زدن دارد. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عینک شود.
- مار عینکی ؛ نوعی مار سمی خطرناک از گروه ماران پروتروگلیف است که در موقع خشم ناحیه گردن خود را پهن میکند و در این حال تصویر عینکی بر روی فلسهای ناحیه خلفی گردن حیوان پدیدار گردد. این گونه مار در هندوستان فراوان است و سالیانه در حدود بیست هزار تن از زهر وی کشته شود.کفچه مار هندی. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مار شود.

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - آن که عینک به چشم می زند. ۲ - آن که عادت به استفاده از عینک دارد.

فرهنگ عمید

کسی که عینک به چشم می زند.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه عینک بچشم می زند کسی که عادت به عینک زدن دارد .

ویکی واژه

آن که عینک به چشم می‌زند.
آن که عادت به استفاده از عینک دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال احساس فال احساس فال لنورماند فال لنورماند فال سنجش فال سنجش