شوش

لغت نامه دهخدا

شوش. ( ص ) بمعنی خوب و نیک و لطیف است و شوشتر بمعنای بهتر و نیکوتر و لطیف ترباشد. ( حمزه اصفهانی از یاقوت در معجم البلدان ).
شوش. [ ش َ / شُو ] ( اِ ) شاخهای درخت انگور و به عربی قضبان. ( برهان ) ( رشیدی ).شاخهای درخت انگور. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ): قضبان ؛ شوش. ( السامی فی الاسامی ). || شاخه. ترکه. شاخ تر باریک. شوشه. شیش. ( یادداشت مؤلف ). || شمش. خفچه. شوشه. سوفچه : شوش زر. شوش سیم. ( یادداشت مؤلف ) :
یکی سبز خفتان به زر بافته
بر او شوشها بر گهر تافته.فردوسی.دو خرگه نمد خرد چوبش ز زر
همه بندشان شوشهای گهر.اسدی.سپیدیش کافور و زردیش زر
یکی بهره را شوشها زو گوهر.اسدی.
شوش. [ ش َ / شُو] ( اِ ) به فارسی جاورس است. ( فهرست مخزن الادویه ).
شوش. ( ع ص ، اِ ) شوس. مرد دلاور و بهادر. ( ناظم الاطباء ). شوس. ( اقرب الموارد ). رجوع به شوس شود. اَبطال شوش شوش ؛ یعنی مختلفند و سخت دلاور. ( منتهی الارب ).
شوش. ( ع ص ، اِ ) ج ِ اَشْوَش. ( اقرب الموارد ). رجوع به اشوش شود.
شوش. [ ش َ ] ( ع ص ) درهم آمیخته. گویند: ترکهم شَوْشاً بَوْشاً. ( منتهی الارب ). و رجوع به بوش شود.
شوش. ( اِخ ) جایی است نزدیک جزیره ابن عمر از نواحی الجزیره. ( از معجم البلدان ). موضعی است نزدیک جزیره ابن عمر. ( منتهی الارب ).
شوش. ( اِخ ) نام محله ای است به جرجان نزدیک باب الطاق. ( از معجم البلدان ) ( منتهی الارب ).
شوش. ( اِخ ) نام قلعه ای بزرگ و بسیار بلند نزدیک عقرالحمیدیة از اعمال موصل و گویند آن بالاتر از عقر و بزرگتر از آن است و حب الرمان شوشی بدان نسبت دارد. ( از معجم البلدان ). قلعه ای است شرقی دجله موصل و از آنجاست حب الرمان و هندوانه. ( منتهی الارب ).
شوش. ( اِخ ) یکی ازبخشهای شهرستان دزفول است. پنج دهستان و حدود سی هزار تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
شوش. ( اِخ ) شهری به خوزستان کناررودخانه شاوور. این شهر پایتخت کشور عیلام قدیم بودو بهمین مناسبت عیلام را سوزیان یا شوشان هم خوانده اند. بعدها در عهد هخامنشیان شوش یکی از چهار پایتخت ایران محسوب میشد. شوش کنونی بخشی است از شهرستان دزفول در خوزستان و قصبه آن نیز بهمین نام است و 5000تن سکنه دارد. چون بقایای تاریخی چند دولت ( عیلام ، بابل ، هخامنشی ، ساسانی ، دول اسلامی ) در شوش بجا مانده است ، از لحاظ باستانشناسی و تاریخی اهمیت بسیار یافته است و هیأت فرانسوی قریب 65 سال است که در آنجا به حفریات مشغولند و آثار گرانبها از قبیل کاشیهای قصر اردشیر و کاخ قراولان خاصه داریوش و استل حمورابی و غیره از آن بیرون آمده که غالب آنها در موزه لوور( پاریس ) در تالار مخصوص ایران و بخشی نیز در موزه تهران مضبوط است. در حفاریهائی که بدست دمورگان در سال 1897 م. انجام شده آثاری از دوره حجر جدید بدست آمده است. در قرن 23 ق. م. شهر مزبور اهمیتی بسزا داشت و تا اواخر قرن پنجم هجری از شهرهای بزرگ ایران بشمار میرفت و پس از آن رو به خرابی نهاد. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ایرانشهر ج 2 ص 1791، فهرست اعلام تاریخ ایران باستان ، فارسنامه ابن بلخی ص 72، یسنا ص 96، 98، مزدیسنا ص 28، 148، ایران در زمان ساسانیان ص 78، فرهنگ ایران باستان ص 125، 130، 289، تاریخ سیستان ص 74، مجمل التواریخ والقصص ، مرآت البلدان ج 1 ص 453، روضات ص 759، سبک شناسی بهار ج 1، تاریخ کرد، جغرافیای غرب ایران ، معجم البلدان ، حدود العالم ، تاریخ صنایع ایران ، فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 و یشتها ج 1 شود.

فرهنگ فارسی

پایتخت کشور عیلام قدیم بود و بهمین مناسبت عیلام را [سوزیان] یا [ شوشان ] هم خوانده اند. بعد ها در عهد هخامنشیان شوش یکی از چهار پایتخت ایران محسوب میشد . شوش کنونی بخشی است از شهرستان دزفول در خوزستان و قصبه آن نیز همین نام است و ۱۸۶۷۸ تن سکنه دارد. چون بقایای تاریخی چند دولت ( عیلام بابل هخامنشی ساسانی و دول اسلامی ) در شوش بجا مانده از لحاظ باستانشناسی و تاریخی اهمیت بسیار یافته و هیئت فرانسوی قریب ۶۵ سال است که در آنجا بحفریات مشغولند و آثار گرانبها از قبیل کاشیهای قصر اردشیر و کاخ قراولان خاصه داریوش و استل حمواربی و غیره از آن بیرون آمده که غالب آنها در موزه لوور ( پاریس ) در تالار مخصوص ایران و بخشی نیز در موزه تهران مضبوط است .در حفاریهای که بدست دمورگان در سال ۱۸۹۷ م . انجام شده آثاری از دوره حجر جدید بدست آمده . در قر.۲۳ ق .م. شهر مزبور اهمیتی بسزا داشت.این شهر تا اواخر قر.۵ ه. از شهر های بزرگ ایران بشمار میرفت و پس از آن رو بخرابی نهاد .
بفارسی جاورس است .

دانشنامه عمومی

شوش (آسکران). شوش ( به ارمنی: Շոշ ) یک منطقهٔ مسکونی در جمهوری آرتساخ است که در استان آسکران واقع شده است. شوش ۶۴۱ نفر جمعیت دارد.

ویکی واژه

یا به زبان‌عیلامی شوشن، مرکز دولت عیلامیان که همزمان با دول جدید شومر در هزاره سوم پیش از میلاد تأسیس شد. شوش را ممکن است با ایرانشهر شاهنامه مترداف دانست. سایر کشورها یا دولت‌های کوچک عیلامی عبارت بودند از آوان، آدامشول، آدامدون، سیماش، باراخسه و آنچان،
به زبان فارسی به معنی جوانه بویژه جوانه گندم، هندواته، خربزه. گاهی هر چیز سیخکی را که فقط رأس آن آشکار شود نیز شوش اطلاق می گردد. شوش درود. سیخ ایستاده‌.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم