لغت نامه دهخدا
شطاح. [ ش َطْ طا ] ( ع ص ) گستاخ و فحاش و بیشرم. ( از فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ). || شهوت پرست. ( ناظم الاطباء ). || کسی که شطحیات گوید. ( فرهنگ فارسی معین ).
شطاح. [ ش َطْ طا ] ( ع ص ) گستاخ و فحاش و بیشرم. ( از فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ). || شهوت پرست. ( ناظم الاطباء ). || کسی که شطحیات گوید. ( فرهنگ فارسی معین ).
(شَ طّ ) [ ع . ] (ص . ) گستاخ .
۱. گستاخ، بی شرم.
۲. (تصوف ) کسی که شطحیات می گوید.
گستاخ، بی شرم، سخنان خلاف شرع یاظاهراخلاف شرع
گستاخ.