لغت نامه دهخدا
نقش ماهی را چه دریا و چه خاک
رنگ هندو را چه صابون و چه زاک.( مثنوی ).و رجوع به المعرب جوالیقی وفرهنگ شعوری ، غیاث اللغات ، زاغ ، زاج ،زاگ ، لخچ ، زمج ،شب و زمه شود.
زاک. ( ع ص ) مخفف زاکی مرد پاکیزه و نیکو.
زاک. [ زاک ک ] ( ع ص ) خشمناک. ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ).
زاک. ( اِخ ) دهی است از دهستان درزآب بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در 30هزارگزی شمال باختری مشهد و 1000گزی خاور راه مشهد به ارداک. در منطقه ای جلگه ، سردسیر. سکنه آن 777 تن ، فارسی زبان اند و دارای آب از رودخانه و محصول غلات و کنجد است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).