ذریع

لغت نامه دهخدا

ذریع. [ ذَ ] ( ع ص ) تیزرو. شتاب رو. سبک سیر. ذروع. فرس ذریع، اسب سبک سیر و تیزرو و فراخ گام و همچنین است بعیر ذریع. || فراخ گام. واسعالخطو. و در صفت رسول صلوات اﷲعلیه آمده است ؛ کان ذریعالمشی ؛ ای واسعالخطو. || امر فراخ و وسیع. || مرگی. مرگامرگی. وبا. موت فاشی. || تند. سریع. بشتاب. تیز. زود. ناگهانی. قتل ذریع؛ قتل سریع. اکل ذریع، خوردنی بشتاب و بسیار. و فی الحدیث : فأکل اکلاً ذریعاً؛ ای سریعاً و کثیراً. || شفیع. خواهشگر. || وسیله. ( مهذب الاسماء ). دست آویز. ذریعة. || موت ذریع؛ مرگی فاش. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ معین

(ذَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - تیزرو، سبک سیر. ۲ - فراخ گام . ۳ - فاش . ۴ - فراوان ، بسیار.

فرهنگ عمید

۱. سریع، تیزرو، سبک سیر.
۲. شفیع.

ویکی واژه

تیزرو، سبک سیر.
فراخ گام.
فاش.
فراوان، بسیار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال زندگی فال زندگی فال فنجان فال فنجان فال فرشتگان فال فرشتگان