لغت نامه دهخدا
که او داد برنیک و بد دستگاه
که دارنده آفتابست و ماه.فردوسی.دارای سپهر و اخترانش
دارنده نعش و دخترانش.نظامی. || نگهبان. نگهدارنده :
همیدون به بندش همی داشتند
بر او چند دارنده بگماشتند.اسدی. || ( اِخ ) خدای تعالی :
سپهبد بدارنده سوگند خورد
کزین دژ برآرم بخورشید گرد.فردوسی.اگر خواهم از زیردستان خراج
ز دارنده بیزارم و تخت و تاج.فردوسی.جهانجوی و گردی و یزادن پرست
مداراد دارنده باز از تو دست.فردوسی.