خودسری. [ خوَدْ / خُدْ س َ ] ( حامص مرکب ) لجاج. خیرگی. کله شقی. خودرایی. خودکامی. یک پهلویی. یک دندگی. خیره سری. استبداد. استبداد بالرأی. آنکه بدون مشورت با دیگران کار کند و آنکه رای و عقیده دیگران را ناچیز انگارد. پیش خود : چه کارم جز دعای خودسری چند که صد عزت بیک دشنام بخشند.ظهوری ( از آنندراج ).
فرهنگ معین
( ~. سَ ) (حامص . ) ۱ - خودرایی . ۲ - تمرد. ۳ - گستاخی .
فرهنگ عمید
۱. خودسر بودن. ۲. سرپیچی از اطاعت، سرکشی.
فرهنگ فارسی
لجاج خیرگی ۱ - خودرایی . ۲ - سر پیچی از اطاعت ( قانون یا بزرگتران ) تمرد . ۲ - بی باکی گستاخی .