یکپا

لغت نامه دهخدا

یکپا. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) یکپای. آنکه یک پا دارد. || ( ق مرکب ) بی توقف : یک پا رفتم. ( یادداشت مؤلف ). در تداول به کسی که یک باره کسی یا جایی را ترک کند و یادی از آن کس نکند یا پس از دیر زمانی برگردد، گویند: چرا یکپا رفتی ؟
- یکپا شدن ؛ کنایه از جَلد رفتن و این از زبان دانی به تحقیق پیوسته است. ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

یکپای آنکه یک پا دارد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال راز فال راز فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی