یکهو

لغت نامه دهخدا

یکهو. [ ی ِ هَُ ] ( ق مرکب ) ( اصطلاح عامیانه ) در تداول عوام ، دفعتاً. غفلتاً. ناگهان. فجاءة. ناآگاهان. ( یادداشت مؤلف ). || تماماً. کلیتاً. بالتمام. همگی. جملگی. همه. تمام. یک باره و نه به دفعات. در یک بار. ( یادداشت مؤلف ). یهو.

فرهنگ معین

(یَ هُ ) (ق مر. ) (عا. ) ناگهان ، غیر - منتظره .

فرهنگ عمید

یک دفعه، یک مرتبه، ناگهان.

فرهنگ فارسی

یک مرتبه ناگهان یک دفعه غفلتا : مشدی مثل مار بخودش می پیچید نفس نفس می زد یکهوپس افتاد دندانهایش کلید شد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال نخود فال نخود فال فنجان فال فنجان فال چای فال چای