یک رو. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) یک روی. مخلص صادق و بی نفاق که در حضور و غیبت نیک گوید. ( آنندراج ) ( غیاث ). که نفاق نورزد. که منافق نیست. صدیق. مقابل دورو. ( یادداشت مؤلف ). متفق. صادق. بی نفاق. بی ریا و درست. ( ناظم الاطباء ). || یک نواخت. یک دست. از یک قسم. که همه از یک نوع باشد. ( یادداشت مؤلف ). || صاف. ( ناظم الاطباء ). رجوع به یک روی شود. - یک رو کردن ؛ کنایه از ترک آشنایی و دوستی کردن باشد. ( برهان ). - || بی خلاف و بی نفاق بودن. ( آنندراج ). اعاده صلح و آسایش نمودن و اتفاق آوردن. ( ناظم الاطباء ) : باز می ریزد می خون گرم رنگ آشنای با حریفان می کنم هرچند یک رو در خمار.صائب ( از آنندراج ).آسیای هرکه از بی آبرویی دایر است می تواند چون فلک با عالمی یک رو کند.محسن تأثیر ( از آنندراج ).اهل نفاق بودن بدتر ز کینه جویی است یک رو کنم به هرکس با من کند دورویی.میرزا اسماعیل ایما ( از آنندراج ).- || تمام کردن کاری و سرانجام دادن آن را و قطع کردن بالکلیه. ( آنندراج ). - یک رونشین ؛ که روی به یک سوی نشیند. - || کنایه از کسی که از راه و رای و نظر خود روی نگرداند : بت یک رونشینی باز امشب در آزارم به یک پهلو فتاده.سید اشرف ( از آنندراج ).
فرهنگ معین
(ی ) ( ~. ) (ص مر. ) ۱ - صمیمی ، خالص . ۲ - یک دست ، یک نواخت . ۳ - آن که پشت و روی وی یکی باشد.
فرهنگ عمید
۱. ویژگی منسوجاتی که فقط دارای یک سطح منقش، طرح دار، رنگی، و قابل استفاده باشند: پارچهٴ یکرو. ۲. [مجاز] کسی که ظاهر و باطنش یکی باشد، بی ریا و مخلص: آدم یکرو. * یکرو شدن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] بی ریا و مخلص شدن. * یکرو کردن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] ۱. بی ریا و با خلوص نیت رفتار کردن. ۲. (مصدر متعدی ) کاری را سرانجام دادن و به آخر رسانیدن، یکسره کردن کاری.
فرهنگ فارسی
یکروی: کنایه ا ش ص بی ریاومخلص، ضددورو، کسی که ظاهروباطنش یکی باشد، یکرویه نیزگویند یکروی یک نواخت
ویکی واژه
صمیمی، خال یک دست، یک نواخت. آن که پشت و روی وی یکی باشد.