یعسوب

لغت نامه دهخدا

یعسوب. [ ی َ ] ( ع اِ ) پادشاه زنبوران عسل. ( منتهی الارب ) ( از غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مهتر زنبوران. ( دهار ). میرملکه. رسمو. وار. ملکه کندوی عسل. ( یادداشت مؤلف ). ملک النحل. امیر منج. ( زمخشری ) :
یعسوب امت است علی وار از آنکه سوخت
زنبورخانه زر و سیم آذر سخاش.خاقانی.|| زنبور نر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( آنندراج ). || رئیس بزرگ. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث ). مهتر قوم. مهتر مردمان. ( یادداشت مؤلف ). || نوعی از کبک. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). کبک نر است. ( تحفه حکیم مؤمن ). || پرنده ای بزرگتر از ملخ و یا خردتر از آن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سورنگ. و آن طایری است خرد از ملخ که دمی دراز دارد. ج ، یعاسیب. ( از مهذب الاسماء ). || سپیدی است در روی اسب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). دایره ای است در مرکض اسب. ج ، یعاسیب. || ( اِخ )نام اسب نبی ( ص ). ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(یَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - پادشاه زنبوران عسل . ۲ - رییس بزرگ .

فرهنگ عمید

۱. ملکۀ زنبورعسل.
۲. [مجاز] سرکرده، پیشوا، بزرگ قوم.

فرهنگ فارسی

زنبورعسل نریاپادشاه زنبورها، یعاسیب جمع، به معنی سرکرده وپیشواوبزرگ قوم
(اسم ) ۱- پادشاه زنبوران عسل . ۲- زنبورنر. ۳- رئیس بزرگ . یا یعسوب الدین . لقب علی علیهالسلام.

ویکی واژه

پادشاه زنبوران عسل.
رییس بزرگ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال تاروت فال تاروت فال عشقی فال عشقی فال چوب فال چوب