گمنامی

لغت نامه دهخدا

گمنامی. [ گ ُ ] ( حامص مرکب ) بی نام بودن. بی نام و نشان بودن. خامل ذکر بودن. خمول. غمیضه. ( منتهی الارب ).
- امثال :
شهرت بشر به که گمنامی . ( کیمیای سعادت ).
گم نامی به که بدنامی . ( امثال و حکم دهخدا چ 3 ص 1323 ).

فرهنگ عمید

بی نام ونشان بودن.

فرهنگ فارسی

۱ - بی نام و نشان بودنحامل ذکر بودن مقابل شهرت : شهرت بشر به که گمنامی . ۲ - ناشناس بودن . ۳ - بی سر و پایی .

فرهنگستان زبان و ادب

{anonymity} [رمزشناسی] غیرقابل تشخیص بودن از سایر هستارها در یک ویژگی مشخص
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال زندگی فال زندگی فال تاروت فال تاروت فال اعداد فال اعداد