لغت نامه دهخدا
گل گندم. [ گ ُ ل ِ گ َ دُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بیخ گیاهی است دوایی و چنان بنظر آید که پنج شش دانه گندم بهم چسبیده است. ( برهان ) ( آنندراج ). اسم فارسی جوز جندم. ( تحفه حکیم مؤمن ). گوز گندم. ( الفاظ الادویه ). گیاهی است که در نظر چنان نماید که پنج شش دانه گندم در آن چسبیده و گوز گندم نیز گویند. اما مسموع چنان است که از قسم نباتات نیست ، بلکه از ارضیات است و در میان او چیزی بشکل گندم میباشد و مسمن و مسمل است و اگر یک دو رطل آب و عسل ممزوج کنند فی الفور شراب مسهل شود. جوز جندم معرب آن است. ( از فرهنگ رشیدی ). دوایی است که در صحرا از سنگ ریزه ها برمی آید و نام دیگرش «گوز گندم » است. چون دانه هایی است که در گورستان هم میروید، و مقصود از گل همان گور است معرب آن جوز جندم و عربی آن حبةالقبر است دوایی دیگر هست مسمی ̍ به گوژ گندم که دانه ای است نباتی و از سمیات است و معرب آن جوز جندم است. فرهنگ نویسها و بعضی قرابادینها دو لفظ را اشتباه بهم کرده گل گندم و گوز گندم را یکی دانستند و جوز جندم ( به زاء معجمه ) را معرب گل گندم و گوز گندم دانستند. ( فرهنگ نظام ) ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).قنطوریون یا گل گندم که جنس های بسیار دارد ریشه های تمام آنها ضخیم و قوی است بقسمی که در مزارع گندم ممکن است موجب زحمت شود و ریشه های عموم آنها تلخ وبر ضد تب به کار میبرند. ( گیاه شناسی گل گلاب ص 261 ).