گشتی

لغت نامه دهخدا

گشتی. [ گ َ ] ( ص نسبی ، اِ ) پاسبان. نگهبان وپاسبان شب. گزمه. پلیس که شب در گردش است. || خوشی و شادی. || صحت. تندرستی. || مسرور. شادمان. خوشحال. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

پاسبان یا نگهبانی که باید در مسافت معینی گردش و نگهبانی کند.

فرهنگ فارسی

پاسبان یانگهبان که بایددرمسافت معینی گردش ونگهبانی کند
( صفت و اسم ) ۱ - پاسبان شب نگهبان شب عسس گزمه . ۲ - دسته ای از نگهبانان که باید محوط. معینی را مراقبت و نگهبانی نمایند و پیوسته در آن محوطه حرکت کنند .

ویکی واژه

pattuglia
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم