گستاخی کردن

لغت نامه دهخدا

گستاخی کردن. [ گ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جسارت کردن. ( ناظم الاطباء ) :
معذور کن ای شیخ که گستاخی کردم
زیرا که غریبم من و مجروحم و خسته.
ابوالعباس عباسی ( ازشرح احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 1158 ).
مباش ای شب چنین گستاخ بر من
که گستاخی کند از دوست دشمن.( ویس و رامین ).و از ایشان اولاد و اعقاب بودند سادات علما صلحا معیشت از مال مشروع ساختندی و با سلاطین ایشان هیچ گستاخی نکردند. ( تاریخ بیهقی ).
گرندیم شاه گستاخی کند
تو مکن چون تو نداری آن سند.مولوی.هرکه گستاخی کند اندر طریق
گردد اندر وادی حیرت غریق.مولوی.|| استدعای ملایمت و ملاطفت نمودن. ( ناظم الاطباء ). مباسطت. انبساط. ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

( ~ . کَ دَ ) (مص ل . ) جسارت کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - جسارت کردن . ۲ - وقاحت کردن پرروی کردن . ۳ - استدعای ملاطفت و ملاعبت کردنانبساط.

ویکی واژه

جسارت کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال امروز فال امروز فال میلادی فال میلادی فال کارت فال کارت