گریزاندن

لغت نامه دهخدا

گریزاندن. [ گ ُ دَ ] ( مص ) فرار دادن. || رهانیدن مال التجاره از باج و گمرک از راهی غیرمسلوک تا باج ندهد. قاچاق کردن. رجوع به گریزانیدن شود.

فرهنگ عمید

فراری دادن، اسباب فرار کسی را فراهم ساختن.

فرهنگ فارسی

گریزانیدن:فراردادن، اسباب فرارکسی رافراهم ساختن
( مصدر ) ۱ - فرار دادن . ۲ - قاچاقی مال التجاره را بجایی بردن تا حقوق گمرکی و عوارض را ندهند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال اوراکل فال اوراکل فال زندگی فال زندگی فال سنجش فال سنجش