لغت نامه دهخدا
بیامد خروشان بدان دشت جنگ
به دست اندرون گرزه گاورنگ.فردوسی ( از لغت نامه اسدی ).دمان پیش ضحاک رفتی بجنگ
زدی بر سرش گرزه گاورنگ.فردوسی.چنین تا لب رود جیحون ز جنگ
نیاسوده با گرزه ٔگاورنگ.فردوسی.بزد بر سرش گرزه گاورنگ
زمین شد ز خون همچو پشت پلنگ.فردوسی.خلیدی به چشم اندرش کاویان
شکستی به تارک برش گاورنگ.شمس فخری.چه سلطان چنان دیده شد سوی جنگ
بچنگ اندرون گرزه گاورنگ.حکیم زجاجی ( از جهانگیری ).