گاورنگ. [ وْ رَ ] ( ص مرکب ) گاومانند. بمعنی گاوپیکر است که گرز فریدون باشد و آن را بهیأت سر گاو میش از آهن ساخته بودند. ( برهان ). اصل نام گورنگ. رجوع به همین کلمه شود. همان گرزگاوسر و گاوچهر بمعنی گاو مانند. ( از انجمن آرا ). گاوپیکر : بیامد خروشان بدان دشت جنگ به دست اندرون گرزه گاورنگ.فردوسی ( از لغت نامه اسدی ).دمان پیش ضحاک رفتی بجنگ زدی بر سرش گرزه گاورنگ.فردوسی.چنین تا لب رود جیحون ز جنگ نیاسوده با گرزه ٔگاورنگ.فردوسی.بزد بر سرش گرزه گاورنگ زمین شد ز خون همچو پشت پلنگ.فردوسی.خلیدی به چشم اندرش کاویان شکستی به تارک برش گاورنگ.شمس فخری.چه سلطان چنان دیده شد سوی جنگ بچنگ اندرون گرزه گاورنگ.حکیم زجاجی ( از جهانگیری ).
فرهنگ معین
(رَ ) (ص مر. ) آنچه به هیئت گاو است . گرز (گرزة ) گاورنگ : گرز فریدون که سر آن به شکل سر گاو بود.
فرهنگ عمید
۱. مانند سر گاو، گاوسر. ۲. (اسم ) گاومانند، گاوسار. ۳. (اسم ) گرزی که آن را به شکل سر گاو ساخته باشند: بیامد خروشان بدان دشت جنگ/ به چنگ اندرون گرزۀ گاو رنگ (فردوسی: ۲/۱۸۰ ).
فرهنگ فارسی
گاوسر، گاوسار، مانندسرگاو، گاومانند، گرزی که آنرابشکل سرگاوساخته باشند آنچه بهیئت گاو است . یا گرز ( گرز. ) گاورنگ . گرز فریدون که سر آن بشکل سر گاو بود : بیامد خروشان بدان دشت جنگ بدست اندرون گرز. گاو رنگ . ( هرمزدنامه )
ویکی واژه
گرز (گرزة) آنچه به هیئت گاو گاورنگ: گرز فریدون که سر آن به شکل سر گاو بود.