گاز گرفتن

لغت نامه دهخدا

گاز گرفتن. [ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) به دندان گرفتن. گزیدن به دندان که به دریدن نرسد. دندان گرفتن. ضَرس ؛ گزیدن. تضریس ؛ گزیدن به دندان. عض و عضیض ؛ گزیدن یا به زبان گرفتن. اعضاض ؛ گزانیدن. تعضیض ؛ بسیار گزیدن لب از خشم و نیک گزیدن. ( منتهی الارب ). نیب ، تنییب ؛ به دندان گزیدن تیر را تا سختی چوب آن معلوم گردد و به دندان نشان کردن در آن. ( منتهی الارب ) :
چو آگاه شد زآن سخنها گراز
تو گفتی کسی دل گرفتش به گاز.فردوسی.ببردند آن صاع و گفتند راز
سر انگشت خود را گرفته بگاز.شمسی ( یوسف و زلیخا ).گر قناعت کنی به شکر و قند
گاز میگیر و بوسه در می بند.نظامی.تا بود در تو ساکنی بر جای
زلف کش گازگیر و بوسه ربای.نظامی.

فرهنگ معین

(گِ رِ تَ ) (مص م . ) به دندان گرفتن ، دندان گرفتن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) گاز زدن : تا بود در تو ساکنی بر جای زلف کش گازگیر و بوسه ربای . ( هفت پیکر )

ویکی واژه

mordere
به دندان گرفتن، دندان گرفتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال انبیا فال انبیا فال قهوه فال قهوه فال میلادی فال میلادی