کیفیت

لغت نامه دهخدا

کیفیت. [ ک َ / ک ِ فی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) چگونگی و حالت و وضعی که حاصل باشد در چیزی ، و در فارسی به تخفیف نیز آید. ( غیاث ). صفت و چگونگی. ( ناظم الاطباء ). چگونگی. چونی. ( فرهنگ فارسی معین ) : کیفیت به پارسی چگونگی باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). وحوش از صورت و کیفیت حال پرسیدند. ( کلیله و دمنه ). و در آن کیفیت صنعت و نسب و مذهب من مشبع و مقرر گرداند. ( کلیله و دمنه ). ناصرالدین را کیفیت حال او معلوم کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 29 ). امیرک طوسی ایشان را چند روز میهمانی کرد تا کیفیت حال لشکر و حیات و ممات و هلاک و نجات هر یک بدیشان رسد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 129 ). آثار کفایت رئیس ابوعلی و کیفیت حال شهر و رعیت پیش سلطان موقعِ تمام یافت. ( ترجمه تاریخ یمینی ). یکی از وزیران گفتش پاس خاطر ملک را روا باشد که چند روزی به شهر اندر آیی و کیفیت مقام معلوم کنی. ( گلستان ).گفتم... مرا کرامت این شخص ظاهر شد، گفت مرا بر کیفیت آن واقف نگردانی تا منش هم تقرب کنم. ( گلستان ).
- کیفیت تسخیر ؛ چگونگی تسخیر و طریقه تسخیر. ( ناظم الاطباء ).
- کیفیت راسخه ؛ صفت ثابت و پایدار. ( ناظم الاطباء ).
- کیفیت عارضه ؛ صفت عارض و غیرثابت و ناپایدار. ( ناظم الاطباء ).
- کیفیت عرضیه ؛ ( اصطلاح طب ) کیفیتی است که محدث آن طبیعت دوا نباشد بلکه امری خارج باشد، چون آب مسخن ، یا از داخل ، چون عفونت. ( از بحرالجواهر، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- کیفیت فاعلیه ؛ ( اصطلاح طب ) حرارت و برودت. ( از یادداشت ایضاً ).
- کیفیت منفعله ؛ ( اصطلاح طب ) رطوبت و یبوست. ( از یادداشت ایضاً ).
|| حکایت و داستان. ( ناظم الاطباء ). || بیان و توضیح. || باعث. || بابت. || نسبت. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || فارسیان کیف و کیفیت به معنی مستی و حالتی که ازخوردن مسکرات به هم رسد، استعمال نمایند، پسین به تخفیف نیز آرند، و «سرشار» از صفات اوست ، و با لفظ بردن و ریختن و خواستن و دادن و دانستن و بودن و نهادن و گرفتن و بر سر زدن مستعمل است. ( از آنندراج ). کیف و نشئه و خوشی و خوش حالتی به واسطه شراب و دیگر مشروبات. ( ناظم الاطباء ) :
می کو ز دست ساقی مشکین کلاله نیست
در صد سبوش کیفیت یک پیاله نیست.؟ ( از آنندراج ).بده ساقی امشب ز می ساغرم
که کیفیت شمعزد بر سرم.

فرهنگ معین

(کِ یا کَ فِ یَّ ) [ ع . کیفیة ] (مص جع . ) صفت ، چگونگی .

فرهنگ عمید

۱. صفت، حالت، و چگونگی کسی یا چیزی.
۲. [مجاز] میزان مرغوب بودن.
۳. [قدیمی، مجاز] مست کننده بودن.
۴. [قدیمی، مجاز] لذت.

فرهنگ فارسی

چگونگی، چونی، صفت وحالت وچگونگی چیزی
۱ - چگونگی چونی : اما کیفیت تیمم آنست که ... . ۲ - کیف بودن جمع : کیفیات . توضیح انواع کیفیات بنابر مشهور چهار است : الف - کیفیات نفسانی ( نفسانیه ) که عبارت از ملکات و حالات باشد فخر رازی از کیفیات نفسانی به کمالات تعبیر کرده ) ب - کیفیات محسوس ( محسوسه ) بحواس ظاهری که انفعالیات و انفعالات باشد ج - کیفیات مختص ( مختصه ) بکمیات مانند تثلیث و تربیع و غیره . د - کیفیات استعدادی مانند قوت و ضعف . یا کیفیت راسخه . صفت ثابت حالت ثابت . یا کیفیت عارضه . صفت عارض و نا پایدار .

ویکی واژه

qualità
صفت، چگونگی.
چگونگی و حالت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم