لغت نامه دهخدا
دست غیری مبر که در همه شهر
قلبکاران کیسه بر ماییم.خاقانی.کیسه برانند در این رهگذر
هرکه تهی کیسه تر آسوده تر.نظامی.کیسه بر آن خواب غنیمت شمرد
آمد و ازکیسه غنیمت ببرد.نظامی.شنیدم حاسدی زآنها که دانی
که دزد کیسه بر باشد نهانی.نظامی.کیسه بری چند شگرفی نمود
هیچ شگرفیش نمی کرد سود.نظامی ( مخزن الاسرار ص 116 ).رضاو ورع نیکنامان حر
هوی و هوس رهزن و کیسه بر.سعدی ( بوستان ).نگه دارد آن شوخ در کیسه دُر
که بیند همه خلق را کیسه بر.سعدی ( بوستان ).رجوع به کیسه بریدن شود.