کندک

لغت نامه دهخدا

کندک. [ ک َ دَ ] ( اِ ) حفره : اُکرَه ؛ کندکی که در آن آب جمع شود. ( منتهی الارب ). و رجوع به کندگ و کنده شود.
کندک. [ ک ُ دَ] ( اِ ) نان ریزه شده و پاره پاره. ( برهان ) ( آنندراج ).ریزه ریزه و پاره پاره نان. ( انجمن آرا ). نان ریزه. ( فرهنگ رشیدی ) ( فرهنگ جهانگیری ). نان ریزریز کرده. ( ناظم الاطباء ). || غوزه. جوزق. جوزقه پنبه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به گندک شود.

فرهنگ معین

(کُ دَ ) (اِ. ) نان ریزریز شده ، نان پاره پاره .

فرهنگ عمید

ریزۀ نان، پارۀ نان، نان ریزشده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) نان ریز ریز شده نان پاره پاره .
حفره . اکراه کندکی که در آن آب جمع شود...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت فال نخود فال نخود فال ورق فال ورق