کلوس. [ ک ُ ] ( اِ ) اسبی را گویند که چشم و رو و پوز او سفید باشد و این چنین اسب را شوم و بدیمن می دانند. ( برهان ) ( آنندراج ). اسبی که رو و چشم و پوزه وی سپید باشد. ( ناظم الاطباء ). اسبی که چشم و روی و پوز او سفید باشد و آن را شوم می دانستند. ( فرهنگ فارسی معین ) : کلوس ( و ) کژدم و چپ شوره پشت و آدم گیر یسار و عقرب و چل ، سم سفید و کام سیاه.( از فرهنگ رشیدی ، ذیل چل ). کلوس. [ ک َ ل َ ] ( اِ ) قسمی سبزی صحرایی بهاره خوردنی که در آشها کنند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ معین
(کُ ) (اِ. ) اسبی که چشم و روی و پوزش سفید باشد و آن را شوم می دانستند.
فرهنگ عمید
اسبی که چشم و پوزه اش سفید باشد و آن را شوم می دانند.
فرهنگ فارسی
( اسم ) اسبی که چشم و روی و پوز او سفید باشد و آنرا شوم میدانستند : ( کلوس ( و ) کژ دم و چپ شوره پشت و آدم گیر یسارو عقرب و چل سم سفید و کام سیاه ) . ( بنقل رشیدی در چل ) قسمی سبزی صحرایی بهاره خوردنی که در آشها کنند.
ویکی واژه
اسبی که چشم و روی و پوزش سفید باشد و آن را شوم میدانستند.