کشن

لغت نامه دهخدا

کشن. [ ک ِ ] ( اِ ) لب. شفه. ( ناظم الاطباء ).
کشن. [ ک ُ ] ( اِ ) گشن. فحل. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). رجوع به گشن شود.
کشن. [ ک َ ش َ / ش ِ / ش ْ ] ( ص ) گُشن. بسیار. انبوه. فراوان. بسیار انبوه :
از ایوان گشتاسب تا پیش کاخ
درختی کشن بیخ و بسیارشاخ.فردوسی.کشن لشکری سازد افراسیاب
به نیزه بپوشد رخ آفتاب.فردوسی.درختی کشن سایه ور پیش آب
نهان گشته زو چشمه آفتاب.فردوسی.یکی سرو بد سبز و برگش کشن
بر او شاخ چون رزمگاه پشن.فردوسی.از گل تیره سراپایش گیرنده چو قیر
وز درختان کشن چون شب تاریک سیاه.فرخی.به لشکر کشن و بیکران نظر چه کنی
تو دوری ره صعب و کمی آب نگر.فرخی.همه درخت و میان درخت خار کشن
نه خار بلکه سنان خلنده و خنجر.فرخی.عروس بهاری کنون از بنفشه
کشن جعد و از لاله رخسار دارد.ناصرخسرو.در حوالی آن زاغی بر درختی کشن خانه داشت. ( کلیله و دمنه ).
به شرار دل و دود نفسم
مانده بر عارض و جعد کشنت.خاقانی ( غزلیات ).
کشن. [ ک ُ ش َ ] ( اِخ ) دهی است ازدهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع در 4 هزارگزی باختر شیراز. با 1002تن سکنه. آب آن از چشمه وراه آن فرعی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

فرهنگ معین

(کَ شَ یا ش ) (ص . ) گشن ، پُر، انبوه ، فراوان .

فرهنگ عمید

پر، انبوه، بسیار.

فرهنگ فارسی

روزنامه نویس و نویسنده و رجل اداری فرانسوی ( و. پاریس ۱۸۲۳ - ف. ۱۸۲۷م. ). وی بعضویت آکادمی علوم اخلاقی و سیاسی برگزیده شد و بیشتر بمسائل مربوط به فقر و تهیدستی مشغول بوده است . مهمترین تالیفات وی عبارتند از [ گارگران اروپایی ] و [ الغای بردگی ] .

ویکی واژه

گشن، پُر، انبوه، فراوان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال میلادی فال میلادی فال امروز فال امروز فال تک نیت فال تک نیت