کشتکار

لغت نامه دهخدا

کشتکار. [ ک ِ ] ( ص مرکب ) زارع. دهقان. فلاح. زراعت کننده. برزیگر. برزگر. ( ناظم الاطباء ). کشاورز. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِ مرکب ) زمین مزروع. مزرعه. محل زراعت. ( ناظم الاطباء ) :
گفت ما خوردیم بر در کشتکار رفتگان
هر که آید گو بری او هم ز کشت ما بخور.ابن یمین.- کشتکار جهان ؛ کنایه از دنیا و روزگار. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(کِ ) (اِ. ) زارع ، برزگر.

فرهنگ عمید

۱. زارع، کشاورز.
۲. کشتزار، مزرعه.

فرهنگ فارسی

زارع، کشاورز
۱ - ( صفت ) زارع کشتگر . ۳ - ( اسم ) مزرعه .

ویکی واژه

زارع، برزگر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم